به وب سايت رسمي آبــگرم نيــوز خوش آمديد

شگرد پیرمرد مطلب ارسالی از محمد رضا
 
درباره وبلاگ


اين وبلاگ به سايت خبري تحليلي تبديل شده لطفاً اطلاعات جديد را در آدرس زير پيگيري كنيد www.AbgarmNews.ir
پیوندهای روزانه


ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

نقشه جغرافیای استان قزوین 

شما همشهريان محترم ميتوانيد با عضويت در اين وبلاگ هرگونه مطلب و اخبار بروز منطقه اي را برايمان ارسال كنيد تا با نام شما در صفحه اول وبلاگ به نمايش گذاشته شود .

 

آبگرم وطن من
اين وبلاگ ديگر بروز نمي شود. لطفاً به آدرس جديد مراجعه كنيد.
جمعه 19 اسفند 1390برچسب:, :: 11:44 ::  نويسنده : www.abgarmnews.ir

یک پیرمرد بازنشسته، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در آرامش پیش می رفت تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاسها سه تا پسربچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف می زدند، هر چیزی که در خیابان افتاده بود را شوت می کردند و سروصداى عجیبی راه انداختند. این کار هر روز تکرار می شد و آسایش پیرمرد کاملاً مختل شده بود. این بود که تصمیم گرفت کاری بکند.
روز بعد که مدرسه تعطیل شد، دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا کرد و به آنها گفت: «بچه ها شما خیلی بامزه هستید و من از این که می بینم شما اینقدر نشاط جوانی دارید خیلی خوشحالم. منهم که به سن شما بودم همین کار را می کردم. حالا می خواهم لطفی در حق من بکنید. من روزی ۱۰۰۰ تومن به هر کدام از شما می دهم که بیائید اینجا و همین کارها را بکنید.»
بچه ها خوشحال شدند و به کارشان ادامه دادند. تا آن که دو روز بعد، پیرمرد دوباره به سراغشان آمد و گفت: ببینید بچه ها متأسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگی من اشتباه شده و من نمی تونم روزی ۱۰۰ تومن بیشتر بهتون بدم. از نظر شما اشکالی نداره؟

بچه ها گفتند: «۱۰۰ تومن؟ اگه فکر می کنی ما به خاطر روزی فقط ۱۰۰ تومن حاضریم اینهمه بطری نوشابه و چیزهای دیگه رو شوت کنیم، کورخوندی. ما نیستیم.»

و از آن پس پیرمرد با آرامش در خانه به زندگی ادامه داد .



نظرات شما عزیزان:

حسن
ساعت14:12---23 اسفند 1390
آفرین پیرمرد چه آتیشی این مرد


حميد
ساعت8:10---20 اسفند 1390
دو تا غضنفر ميرن دزدي ، صاحبخونه متوجه ميشه و اونا مجبور ميشن برن توي گوني قايم شن .
صاحبخونه به گوني اول لگد مي زنه ، صداي نون خشك در مي ياره . گوني دوم رو لگد ميزنه صداي گردو و بادام در مي ياره . به گوني سوم كه لگد زد صدايي نشنيد . دوباره و سه باره لگد محكمتري به گوني زد . غضنفر در مي ياد و مي گه :
عزيزم ... آرده .... آرد .... آرد كه صدا نداره !!!!!


بینام
ساعت20:16---19 اسفند 1390

به نظرم میاد یه قسمتی در سایت قرار دهید و لطیفه و مسائل شیرین رو اونجا بگذارید.

پاسخ: باشه عزیزم



نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب